سپیدگوییلغتنامه دهخداسپیدگویی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) بی پرده گویی . (آنندراج ) : ز صبح مرگ خبر میدهد ولیک تراسپیدگویی آیینه پرده ٔ گوش است .واعظ (از آنندراج ).
سپیدگویلغتنامه دهخداسپیدگوی . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ساکت و بی حرف . (ناظم الاطباء). || بی پرده گوی . رجوع به سپیدگویی شود.
سدویلغتنامه دهخداسدوی . [ س َ دَ وی ی ] (ص نسبی ) رمان سدوی ؛ انار منسوب به سدیا بر غیر قیاس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
صدویلغتنامه دهخداصدوی . [ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از مردم استرآباد است و در کاشان میزیست و به سال 952 هَ . ق . درگذشت . او راست :گر عاقلی مباش مقید بهیچ جانشنیده ای که ملک خدا بنده ٔ خدابحر قناعت است که در موج آمده عریان تنی که هست منقش ز بو
سپیدگویلغتنامه دهخداسپیدگوی . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ساکت و بی حرف . (ناظم الاطباء). || بی پرده گوی . رجوع به سپیدگویی شود.