سینهسُریsurge 3واژههای مصوب فرهنگستانسُریدن خطی شناور به جلو، بر روی شیب موجهای بلند در دریای توفانی
سینه سرلغتنامه دهخداسینه سر. [ ن َ / ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اجارودبخش گرمی شهرستان اردبیل . دارای 220 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج
سینه سپر کردنلغتنامه دهخداسینه سپر کردن . [ ن َ / ن ِ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ثابت قدم بودن در صف جنگ و از جا نرفتن . (آنندراج ). برای مقابله آماده شدن : چو غنچه سینه سپر میکنیم وخندانیم در آن مصاف که صد زخم هست و مرهم نیست .<p
breastsدیکشنری انگلیسی به فارسیسینه ها، پستان، سینه، نوک پستان، وجدان، افکار، هر چیزی شبیه پستان، سینه بسینهشدن، با سینه دفاع کردن