شاهویس آبادلغتنامه دهخداشاهویس آباد. [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه . دارای 175 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات ، حبوبات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
سیاوشلغتنامه دهخداسیاوش . [ وَ ] (اِ) پرنده ای که آنرا سرخاب گویند. (برهان ). نوعی از مرغان . (فرهنگ رشیدی ).
سیاوشلغتنامه دهخداسیاوش . [ وَ / وُ ] (اِخ ) سیاوخش . (برهان ) : بگنجی که بد جامه ٔ نابریدفرستاد پیش سیاوش کلید. فردوسی .بر آنم که پور سیاوش تویی ز تخم کیانی و باهش تویی .
شاوشلغتنامه دهخداشاوش . [ وو ] (معرب ، اِ) دزی گوید که شاوش همان جاویش باشد. (دزی ج 1 ص 317). جاوش . جاویش . چاوش . چاووش . شاویش . رجوع به هر یک از کلمات فوق شود.
شاویشلغتنامه دهخداشاویش . (معرب ، اِ)بمعنی جاویش در طرابلس و مصر باشد که در برابر سلطان میدویدند. (از دزی ج 1 ص 718). معرب جاویش و اصل کلمه ترکی است و امروزه نزد اعراب به گروهبان گویند. (از متن اللغة). رجوع به جاوش و جاویش و چ