شپورغانلغتنامه دهخداشپورغان . [ ش َ ] (اِخ ) صورتی از شبرقان و شبورقان و شبورغان است . رجوع به شبرقان در لغتنامه و شپورغان در تاریخ مبارک غازانی صفحات 26، 46، 47، 48</
شورغانلغتنامه دهخداشورغان . [ ش ِ وِ ] (اِخ ) حومه ٔ شیراز، یک فرسخ و نیم میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
سپورغانلغتنامه دهخداسپورغان . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 26 هزارگزی شمال خاوری ارومیه ، دارای راه ارابه رو است . هوای آن معتدل و دارای 335 تن سکنه است . آب آنجا از نازلوچای تأمین
حصار سپورغانلغتنامه دهخداحصار سپورغان . [ ح ِ س ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 24هزارگزی شمال خاوری ارومیه ، در مسیر ارابه رو سپورغان به ارومیه . ناحیه ای است واقع در جلگه . معتدل سالم . دارای 240
دالان قودوقلغتنامه دهخدادالان قودوق . (اِخ ) نام موضعی است میان سرخس و مرو و شپورغان . (تاریخ مبارک غازانی ص 46). اما در صفحه ٔ 52 همان کتاب همین موضع را دلان قدق ضبط کرده است و این ضبط اخیر که جزء دوم آن (یعنی قدق ) صورت دیگر «کده
یمین خوردنلغتنامه دهخدایمین خوردن . [ی َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) قسم خوردن . سوگند خوردن . سوگند یاد کردن . (یادداشت مؤلف ) : گیتی همه به ملکت او را کند شرف دولت همه به جان و سر او را خورد یمین . فرخی .</p