لغتنامه دهخدا
امضی . [ اَ ضا ] (ع ن تف ) نافذتر و تیزتر و دقیق تر. (ناظم الاطباء). برنده تر. گذرنده تر : اسرع افضل السیوف ما کان امضی و انفذ. (طهارة الاعراق از یادداشت مؤلف ). ثم ولی المنذر... و کان اشد الناس شکیمة و امضاهم عزیمة. (عقدالفرید، جزء<span class="hl" di