لغتنامه دهخدا
ضجوع . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) مَشکی که از گرانی آن بردارنده میل کند و راست نتواند رفت . (منتخب اللغات ). مشک گران که باعث گرانی مستقی را کژ گرداند. || دلو گشاده . (منتهی الارب ). دلو فراخ . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). || زن مخالف شوهر. (منتخب اللغات ). || مرد سست عقل و رأی .