طحیلغتنامه دهخداطحی . [ طُ ح َ ] (اِخ ) موضعی است که در شعرملیح هذلی آمده است . (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 31).
آزمون تهنشینیsettleability testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی برای تعیین قابلیت جدا شدن جامدات از مایع در حوض تهنشینی نهایی
آزمون جامدات تهنشینیپذیرsettleable solids testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی برای اندازهگیری حجم جامداتی که در یک لیتر نمونه پس از یک ساعت در قیف ایموف تهنشین میشوند
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
ته تهلغتنامه دهخداته ته . [ ت ُه ْ ت ُه ْ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند. || حکایت لکنت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
طحيندیکشنری عربی به فارسیارد , گرد , پودر , ارد کردن , پودر شدن , عمل اسياب کردن , گندم اسيابي , جو اسيابي , ارد کردن جو خيسانده , سود , قسمت
طحینةلغتنامه دهخداطحینة. [ طَ ن َ ] (ع ص ، اِ) سمسم مطحون ؛ یعنی کنجد سائیده شده . (فهرست مخزن الادویه ).اَردَه ؛ یعنی کنجد در روغن نشسته . (مهذب الاسماء).
طحیرلغتنامه دهخداطحیر. [ طَ ] (ع اِ) نوعی از پیچاک شکم که در آن تنفس سخت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زحیر. (تاج المصادر بیهقی ). || (مص ) رخیدن . سخت دم زدن . طحار مثله فی الکل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دانش سطحیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال طحی، دانش خام، آشنایی، آشنایی سطحی، کنایه خرافات خطا، اشتباه مدرکگرایی، تظاهر کم عمقی بچهمکتبی، جاهل
طحینةلغتنامه دهخداطحینة. [ طَ ن َ ] (ع ص ، اِ) سمسم مطحون ؛ یعنی کنجد سائیده شده . (فهرست مخزن الادویه ).اَردَه ؛ یعنی کنجد در روغن نشسته . (مهذب الاسماء).
طحیرلغتنامه دهخداطحیر. [ طَ ] (ع اِ) نوعی از پیچاک شکم که در آن تنفس سخت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زحیر. (تاج المصادر بیهقی ). || (مص ) رخیدن . سخت دم زدن . طحار مثله فی الکل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شطحیلغتنامه دهخداشطحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شطح . مربوط به شطح . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شطح و شطحیات شود.
سطحیلغتنامه دهخداسطحی . [ س َ ] (ص نسبی ) ظاهری و خارجی و بیرونی . (ناظم الاطباء). || بی عمق . || بیهوده و بی معنی . (ناظم الاطباء).
مضطحیلغتنامه دهخدامضطحی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) (از «ض ح و») درچاشت درآینده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنکه در هنگام چاشت کاری می کند. (ناظم الاطباء).
مطحیلغتنامه دهخدامطحی . [ م ُ طَح ْ حی ] (ع ص ) مُطَحّیَة. گیاهی که بپوشاند زمین را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطحیة شود.