طرطیرلغتنامه دهخداطرطیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) به عربی دُردی خمر است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). طرطق .
ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ] (اِخ ) رودی است در بردع . رجوع به نزهةالقلوب ص 105 شود. پورداود آرد: یکی از شهرهای بزرگ و معروف اران که امروزه دهی است در میان خرابه ، در کنار رود ترتر موسوم است به بردع (برذعه ، بردعه )، این اسم معرب پرتو می باشد... (یسنا ج <span c
ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ت ِ ت ِ ] (اِ صوت ) نام آواز بیرون شدن فضول ، چنانکه از مسهل خورده یا بیمار اسهال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
طرطرلغتنامه دهخداطرطر. [ طَ طَ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (منتهی الارب ). قریه ای است به وادی بُطنان که همان وادی بُزاعه ٔ نزدیک حلب باشد، و آن را طلطل نیز گویند، و طرطر در شعر امروءالقیس آمده است . (معجم البلدان ج 6 ص 61).<
طرطرلغتنامه دهخداطرطر. [ طُ طُ ] (ع اِ فعل ) فعل امر است جهت همسایگی بیت اﷲ الحرام و همیشگی بر آن . (منتهی الارب ). امرٌ بمجاورة البیت الحرام و الدوام علیها. (اقرب الموارد).
طرطقلغتنامه دهخداطرطق . [ طَ طَ] (ع اِ) دُرد. لرد. دُردی . ثفل . حثاله . رسوب . طرطیر. ج ، طراطق . و رجوع به طرطیر شود. (دزی ج 2 ص 37).
آب جوشلغتنامه دهخداآب جوش . [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که در آن جوش یعنی بی کربنات سود و حامض طرطیر کرده و چون گوارشی آشامند. || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب جوشان .
دردلغتنامه دهخدادرد. [ دُ ] (اِ) درده . دردی . هر کدورت که در چیزی رقیق ته نشین شود. (از غیاث ). آنچه ته نشنید از روغن و هر چیزرقیق و مایع و سایل . ناب از صفات اوست . و با لفظ خوردن و مکیدن مستعمل است . (از آنندراج ). ماده ٔ کدری که در قعر ظرف مایعات متشکل می گردد و رسوب و دار تو یعنی ماده ا
دردیلغتنامه دهخدادردی . [ دُ دی ی ] (ع اِ) درد. درده . آنچه به تک نشیند از مایع همچو روغن زیت و غیر آن . خلاف صافی . (منتهی الارب ). دردی روغن و غیره ، آنچه از تیرگی در ته آن رسوب می کند. (از اقرب الموارد). به معنی درد که در چیز رقیق ته نشین شود. مجازاً به معنی شراب تیره ، و باید دانست که درد
لکلغتنامه دهخدالک . [ ل ُ / ل َ / ل َک ک ] (اِ) صمغ حشیشة یلزق به السکین ، حارّ یابس فی الاولی . (بحر الجواهر). صمغ گیاهی است که به مرو شباهتی دارد و سرخ میباشد. (برهان ). آن دارو باشد که کارد بدان در دسته استوار کنند. (اوب
زبدةالطرطیرلغتنامه دهخدازبدةالطرطیر. [ زُ دَ تُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) ترترات پتاسیم اسیدی پاک بی تارتارات پتاسیم . (معجم طبی انگلیسی عربی : ترتر). بستانی آرد: مقصود کرم ترتر یعنی پتاس است و معمولاً برای تجارت مقداری ترتر آهک بدان اضافه میکنندولی خود آن بتنهائی سفید و متبلور بصورت قطعات چهارگوش است . د