ظبیانلغتنامه دهخداظبیان . [ ظَب ْ ] (اِخ ) پدر عالیه است که به قولی از ازواج رسول بود و پیامبر او را طلاق گفت .
زبان بی زبانلغتنامه دهخدازبان بی زبان . [ زَ ن ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلم . (ناظم الاطباء). || زبان گنگ .(ناظم الاطباء). || زبان حیوانات . (ناظم الاطباء). || بیان گنگانه . (ناظم الاطباء).
زبان به زبان مالیدنلغتنامه دهخدازبان به زبان مالیدن . [ زَ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با ترس و تردد، گنگ و غیر صریح سخن گفتن .
زبان بر زبان داشتنلغتنامه دهخدازبان بر زبان داشتن . [ زَ ب َزَ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف زبان در ته زبان داشتن . برگفته ای ثابت نبودن و هر دم چیزی گفتن . (آنندراج ).
ابوهندلغتنامه دهخداابوهند. [ اَ ؟ ] (اِخ ) الهمدانی . محدث است . او از ابی ظبیان و از او محمدبن قیس روایت کند.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ظبیان ، مکنّی به ابوالحسن ، تابعی است . و رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عمران بن ابی طیبان (شاید ظبیان ). راوی بود و از حضرت جعفرصادق (ع ) روایت کرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 283).
ابوظبیانلغتنامه دهخداابوظبیان . [ اَ ظِب ْ ] (اِخ ) ازدی . او از عمر و از او موسی بن عبداﷲبن یزید و ابوهند روایت کنند.
ابوظبیانلغتنامه دهخداابوظبیان . [ اَ ظِب ْ ] (اِخ ) القرشی . تابعی است . او از عمر و از او سلمةبن کهیل روایت کند.
ابوظبیانلغتنامه دهخداابوظبیان . [ اَ ظِب ْ ] (اِخ ) جنبی کوفی . تابعی است و نام او حصین بن جندب و از سلمان حدیث کند. و او پدر قابوس است .