همیلالغتنامه دهخداهمیلا. [ ] (اِخ ) نام یکی ازندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی : فرنگیس و سهیل سروبالاعجب نوش و فلکناز و همیلا. نظامی .همیلا گفت : آبی بود روشن روان گشته میان سبز گلشن . نظامی .
عملاًلغتنامه دهخداعملاً. [ ع َ م َ لَن ْ ] (ع ق ) از حیثیت کار و عمل و بطور حقیقت و راستی . || بطور تجربه و امتحان . || جداً و بطور جدّ. (ناظم الاطباء). در عمل .
عمیللغتنامه دهخداعمیل . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) عامل و کارگزار و تحصیلدار. (ناظم الاطباء). || آنکه در تجارت با او داد و ستد کنی و او نیز با تو داد و ستد کند. (از المنجد). || وکیل و نماینده ٔ تاجر در جهات مختلف . (از المنجد). || در تداول امروزین عرب زبانان ، عمیل بمعنی مزدور و عامل بیگانه به کار می