عیابلغتنامه دهخداعیاب . (ع اِ) ج ِ عَیبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(دهار). رجوع به عیبة شود. || کنایه از سینه و دلها است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کادت عیاب الود تصفر؛ نزدیک شد سینه ها از دوستی و مودت تهی گردد. (از اقرب الموارد). || کمان نداف .
عیابلغتنامه دهخداعیاب . [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) مرد بسیار عیب کننده مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیابة. عیوب . ذموم .
دهانۀ شمعspark plug gap/ sparking-plag gap, electrode gap, gap between electrodes, electrode separation,electrode spacing, spark gap 1, plug gap, air gap, spark-plug electrode gap, sparking plug openningواژههای مصوب فرهنگستانفضای بین الکترود مرکزی و الکترود جانبی شمع که تخلیۀ الکتریکی و درنتیجه، جرقه زدن در آن جا صورت میگیرد تا احتراق سوخت در محفظۀ احتراق را امکانپذیر کند
دهانۀ رینگpiston ring end gap, piston ring gap, ring gapواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ بین دو سر رینگ پیستون متـ . دهانۀ حلقه
هاب هابلغتنامه دهخداهاب هاب . (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر را در وقت راندن زجر کنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
برنامههای یاری کارکنانemployee assistance programs, EAPsواژههای مصوب فرهنگستانبرنامههایی نظیر مشاوره برای کمک به کـارکنان برای غلبه بر مشکلات روانی ـ اجتماعی آنان
پروازنامهAeronautical Information Publication, AIPواژههای مصوب فرهنگستانکتابی حاوی اطلاعات کمکناوبری و اطلاعاتی دربارۀ فرودگاهها و مسیرهای هوایی که سازمان هواپیمایی غیرنظامی هر کشور منتشر میکند
عیابةلغتنامه دهخداعیابة. [ ع َی ْ یا ب َ ](ع ص ) بمعنی عَیّاب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عَیّاب شود : اًن هشام بن الکلبی کان یأکل الناس أکلاً و کان علاّمة نسّابة راویة للمثالب عیابة. (جاحظ از یادداشت مرحوم دهخدا).
عیابیلغتنامه دهخداعیابی . [ ع َی ْ یا بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عیابةبن عامربن زیدبن عدوان . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
نزکلغتنامه دهخدانزک . [ ن ُ زَ ] (ع ص ) سخت عیب کننده مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عَیّاب . لُمَزه . (از اقرب الموارد). عَیّاب . نَزّاک . (المنجد).
عیوبلغتنامه دهخداعیوب . [ ع َ ] (ع ص ) بسیار عیب کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عیاب . ذموم . بسیار عیب شمارنده مردم را.
شتاملغتنامه دهخداشتام . [ ش َت ْ تا ] (ع ص ) شاتم . دشنام دهنده . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بدزبان : بهری خوارج شدند و بهری غالی ... و بهری شتام و لعان و عیاب شدند... (کتاب النقض ص 375).
نزاکلغتنامه دهخدانزاک . [ ن َزْ زا ] (ع ص ) عَیّاب . بسیار عیب کننده . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مرد سخت عیب کننده ٔ مردمان . (ناظم الاطباء). عیب کننده . طعنه زننده . (فرهنگ خطی ). نُزَک . (المنجد).
عیابةلغتنامه دهخداعیابة. [ ع َی ْ یا ب َ ](ع ص ) بمعنی عَیّاب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عَیّاب شود : اًن هشام بن الکلبی کان یأکل الناس أکلاً و کان علاّمة نسّابة راویة للمثالب عیابة. (جاحظ از یادداشت مرحوم دهخدا).
عیابیلغتنامه دهخداعیابی . [ ع َی ْ یا بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عیابةبن عامربن زیدبن عدوان . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).