غقیقلغتنامه دهخداغقیق . [ غ َ ] (ع مص ) به معانی غَق ّ در حالت مصدری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آواز جوشیدن دیگ . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) بانگ آب وقتی که در تنگ جای آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غقوقلغتنامه دهخداغقوق . [ غ َ ] (ع ص ) زن که از شرمش وقت جماع آواز برآید. (از منتهی الارب ). امراءة غقوق ؛ یسمع لفرجها صوت عند الجماع . (از قطر المحیط).
غقاقلغتنامه دهخداغقاق . [ غ َق ْ قا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَق ّ. قیر جوشنده که آواز آن شنیده شود. || چرغ بانگ کننده . رجوع به غَق ّ شود. || (ص ) به معنی غَقوق است . (منتهی الارب ). در قطر المحیط به این معنی غقاقة آمده است . رجوع به غقوق شود.