خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرویش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرویش
/farviš/
معنی
۱. درنگ؛ تٲخیر.
۲. غفلت.
۳. قصور و اهمال در کاری: ◻︎ گه از لب شربتی ندْهی، به کشتن همی نمیارزم / چرا در کارهات آخر چنین فرویش میباشد؟ (امیرخسرو: ۲۲۶).
۴. غافل.
۵. اهمالکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اهمال، تنبلی، سستی، غفلت، کوتاهی
۲. اهمالگر، سست
دیکشنری
holiday, negligence, vacation
-
جستوجوی دقیق
-
فرویش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، تنبلی، سستی، غفلت، کوتاهی ۲. اهمالگر، سست
-
فرویش
لغتنامه دهخدا
فرویش . [ ف َرْ ] (اِ) تقصیر و فروگذاشت باشد. (برهان ) : راه دیو و عین فرویش است این تا نپنداری که درویش است این .امیر حسینی سادات (از حاشیه ٔ برهان چ معین از جهانگیری ). || تعطیل و کاهلی و درنگ . (برهان ): به هشیاریت باید پیش رفتن نه غافل وار با فرو...
-
فرویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پرویش› [قدیمی] farviš ۱. درنگ؛ تٲخیر.۲. غفلت.۳. قصور و اهمال در کاری: ◻︎ گه از لب شربتی ندْهی، به کشتن همی نمیارزم / چرا در کارهات آخر چنین فرویش میباشد؟ (امیرخسرو: ۲۲۶).۴. غافل.۵. اهمالکننده.
-
فرویش
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) 1 - (اِ.) درنگ ، تأخیر. 2 - غفلت . 3 - (ص فا.) غافل ، اهمال کننده .
-
فرویش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
holiday, negligence, vacation
-
واژههای مشابه
-
فرویش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
neglect
-
جستوجو در متن
-
تعطیل
فرهنگ واژههای سره
فرویش، بسته، بیکار
-
تعطیلات
واژهنامه آزاد
(پارسی سره، واژۀ پیشنهادی کاربران) فَرویش ها، آسودروزها.
-
تعطیل
واژهنامه آزاد
(پارسی سره، واژۀ پیشنهادی کاربران) فَرویش، آسودروز.
-
indolence
روانشناسی
فرویش ، رخوت ، سستی ، تنبلی ، تن اسایی ، راحت طلبی ، تنآسائی
-
اهمال
واژگان مترادف و متضاد
تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله
-
سستی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، بیثباتی، تزلزل، تعلل، بیحالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن ۲. نرمی ≠ سختی ۳. تنبلی، کاهلی ۴. تامل، درنگ
-
پرویش
لغتنامه دهخدا
پرویش . [ پ َرْ ] (اِ) فرویش . کاهلی . سستی درکار. عطلت . تقصیر در کار. کوتاهی . تنبلی به کار. اهمال : اژدها پیش است و تیغ اندر عقب ایام شدره مده ای دوست سوی خویشتن پرویش را. امیرخسرو.و این کلمه در غیر این شعر یافته نشد.