قاقرهلغتنامه دهخداقاقره . [ ] (اِخ ) بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید : فتادند روز دهم یکسره به خرم گهی نام او قاقره . (گرشاسب نامه ص 279).و رجوع ب
کاکیرهلغتنامه دهخداکاکیره . [ رَ / رِ ] (هندی ، اِ) اسم هندی سرطان است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کاکیرا شود.
کاکرهلغتنامه دهخداکاکره . [ ک ِ / ک َرَ ] (اِ) داروئی است که آن را عاقر قرحا خوانند. باه را زیاد کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). و آن بیخ گیاهی باشد و به عربی عودالقرح گویند. (برهان ). گویند اصل آن آکرکره بوده و لغت هندی است . (از آنندراج ).