قضملغتنامه دهخداقضم . [ ق َ ] (ع مص ) خائیدن و خوردن چیزی خرد و ریزه را که به کرانه ٔ دندان کفانیده شود، یا خوردن چیزی خشک را. || خوردن ستور علف را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و در مثل گویند: یبلغ الخضم بالقضم ؛ یعنی به خوردن به اطراف دندان به سیری رسد، یعنی به نرمی و آهستگی در امور دشخو
قضملغتنامه دهخداقضم . [ ق َ ض َ ] (ع اِ) شمشیر. || (اِمص ) شکستگی و تکسر. گویند: فی مضارب السیف قضم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کفتگی است در دندان ، یا شکستگی کرانه های آن ، یا کم و ریزه شدگی دندان ، یا سیاه گشتگی آن . || ج ِ قضیم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قضیم شود.<br
کژدملغتنامه دهخداکژدم . [ ک َ دُ ] (اِ مرکب ) جانوری است گزنده و آن را به تازی عقرب خوانند و به کاف فارسی (گژدم ) چنانکه گمان برند خطاست و به زاء عربی نیز درست است و عقرب را کژدم بدین سبب گویند که دمش کج می باشد. (آنندراج ). جانوری است گزنده و آن را به عربی عقرب گویند. (برهان ). حیوانی زهردار
کدملغتنامه دهخداکدم . [ ک ُ دَ ] (ع اِ) نوعی از ملخ سیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحدش کُدَمَة است . (از اقرب الموارد).
قضماءلغتنامه دهخداقضماء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقضم . به معنی زن قضم رسیده دندان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قضمةلغتنامه دهخداقضمة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) آنچه به کرانه ٔ دندان گزند و خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: ماذقت قضمة؛ ای مایقضم علیه ، ای شیئاً. (منتهی الارب ).
اصعبلغتنامه دهخدااصعب . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) دشوارتر. (آنندراج ). مشکل تر و دشوارتر و سخت تر. (ناظم الاطباء). صعب تر. دشخوارتر. مقابل اسهل : یقولون ان الموت صعب علی الفتی مفارقةالاحباب واﷲ اصعب . ؟- امثال :
قضیملغتنامه دهخداقضیم . [ ق َ ] (ع ص ) مرد قضم رسیده دندان . (منتهی الارب ). || شمشیر کهنه ٔ روی فروریخته . || (اِ) چیزی که به کرانه ٔ دندان گزند وخورند. || چرم سپید که بر آن نویسند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کیسه ٔ چرمین . (منتهی الارب ). نطع. (اقرب الموارد). || جامه دان چرمین ، یا ا
عیزریلغتنامه دهخداعیزری . [ ع َ زَ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن محمدبن خضر، از نواده های عروةبن زبیربن العوام قریشی ، ملقب به شمس الدین . وی از فقهای شافعی بود و به سال 724 هَ . ق . در قدس متولد گشت و در قاهره پرورش یافت و بسال 808
زبیدیلغتنامه دهخدازبیدی . [ زَ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن خضری عیزری غزی ، ملقب به شمس الدین . فقیهی شافعی است . وی در ربیعالاَّخر 724 متولد گردید و در قاهره ازابن عدلان و احمدبن محمد عطار و محیی الدین فرزند مجدالدین زنکلونی فقه فراگرفت ، و نزد برهان حکری نیز درس
قضماءلغتنامه دهخداقضماء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقضم . به معنی زن قضم رسیده دندان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قضمةلغتنامه دهخداقضمة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) آنچه به کرانه ٔ دندان گزند و خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: ماذقت قضمة؛ ای مایقضم علیه ، ای شیئاً. (منتهی الارب ).
مقضملغتنامه دهخدامقضم . [ م َ ض َ ] (ع اِ) آنچه با کرانه ٔ دندان جوند. (از اقرب الموارد). ماذقت مقضماً؛ یعنی نچشیدم چیز خاییدنی و دندان گیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
اقضمدیکشنری عربی به فارسیخاييدن , گاز گرفتن , کندن (با گاز يا دندان) , تحليل رفتن , فرسودن , مانند موش جويدن , ساييدن , لقمه يا تکه کوچک , گاز زدن , اندک اندک خوردن , مثل بز جويدن