قليلادیکشنری عربی به فارسیاندک , کم , کوچک , خرد , قد کوتاه , کوتاه , مختصر , ناچيز , جزءي , خورده , حقير , محقر , معدود , بچگانه , درخور بچگي , پست
قلولالغتنامه دهخداقلولا. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) قاز که مرغ معروفی است . (آنندراج از شرح نصاب ) (تحفه ٔحکیم مؤمن ) یوسف شارح نصاب آن را به ضم اول و فتح لام نویسد. (آنندراج از غیاث ). رجوع به قلولی ̍ شود.
کلیلیلغتنامه دهخداکلیلی . [ ک َ ] (حامص ) تاریکی چشم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 524) (لغت نامه ٔ اسدی یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
قلیلیلغتنامه دهخداقلیلی . [ ق ِل ْ لی لا ] (ع اِ) همه و جمله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه ؛ ای بجملته . (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیلَة شود.
قلیلاتلغتنامه دهخداقلیلات . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلیلة و قلیل شود.