قل جقلغتنامه دهخداقل جق . [ ق ُ ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره باشلو از بخش چاپشلو از شهرستان دره گز واقع در 7 هزارگزی جنوب باختری چاپشلو و 6 هزارگزی باختری شوسه ٔ عمومی قوچان به دره گز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سک
قل جقلغتنامه دهخداقل جق . [ ق ُ ج ُ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری شیروان و 9 هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی قوچان به شیروان . موقع جغرافیایی آن دامنه و سردسیری است . سکنه
قل جقلغتنامه دهخداقل جق . [ ق ُ ج ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش شیروان شهرستان قوچان در شمال خاوری شیروان . موقع آن کوهستانی و محصول آن غلات و باغات انگور و شغل مردان زراعت و گله داری است . هوای آن سرد است . این دهستان از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و
نمودار کلـ کلCole-Cole plotواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که در آن پاسخ ناهمفاز بهصورت تابعی از پاسخ همفاز در بسامدهای متوالی ترسیم میشود
کل کللغتنامه دهخداکل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کل کللغتنامه دهخداکل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قلعه جقهلغتنامه دهخداقلعه جقه . [ ق َ ع َ ج ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 36هزارگزی شمال باختری دیواندره و 11هزارگزی جنوب کرفتو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است .
قلعه جقهلغتنامه دهخداقلعه جقه . [ ق َ ع َ ج ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12هزارگزی جنوب خاور دیواندره و 5هزارگزی راه شوسه ٔ سنندج به دیواندره . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوا
قلعه جقهلغتنامه دهخداقلعه جقه . [ ق َ ع َ ج ِ ق ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان خورخوره ٔ بخش مرکزی شهرستان سقز،واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری سقز و کنار رودخانه ٔ جعتو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 20 ت
قلعه جقلغتنامه دهخداقلعه جق . [ ق َ ع َ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش ارزن شهرستان همدان ، واقع در 62هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و 4هزارگزی جنوب خاوری طمه جی . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی
قلعه جقلغتنامه دهخداقلعه جق . [ ق َ ع َ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج ، واقع در 44هزارگزی خاور زراب و راه اتومبیل رو سنندج به مریوان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 120</s
گوگلیلغتنامه دهخداگوگلی . (اِخ ) دهی از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان . واقع در 30هزارگزی شمال شیروان ، باختر راه مالرو عمومی قل جق به رشوانلو، کوهستانی و سردسیر است .329 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و ا
شیخ امیرلولغتنامه دهخداشیخ امیرلو. [ ش َ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان است و 603 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
برج ذوالفقارلغتنامه دهخدابرج ذوالفقار. [ ب ُ ذُل ْ ف َ ] (اِخ )دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان . سکنه آن 162 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
سه یک آبلغتنامه دهخداسه یک آب . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 525 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آنجا غلات ، انگور و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).<b
برزولغتنامه دهخدابرزو. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان . سر راه مالرو عمومی شیروان به میلانلو. کوهستانی و سردسیری است . سکنه 173 تن . آب آن از رودخانه ، محصول غلات ، بنشن ، انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است .
قللغتنامه دهخداقل . [ ق َل ل ] (ع مص ) برداشتن . || بلند نمودن . (اقرب الموارد). || (اِ) دیوار کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به کسر قاف آمده است .
قللغتنامه دهخداقل . [ ق ِل ل ] (ع مص ) کم گردیدن . || کم شدن مال کسی . || لاغر وکوتاه شدن . (اقرب الموارد). || (اِ) هسته ٔ خرما یگانه رسته ٔ سست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (بحرالجواهر). || لرزه و فسره . (اقرب الموارد): اخذه قل ؛ ای رعدة. (منتهی الارب ). || لرزه از خشم یا
قللغتنامه دهخداقل . [ ق ُل ل ] (ع اِمص ) کمی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد کُثْر. (اقرب الموارد): الحمدﷲ علی القل و الکثر. (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) کم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قلیل . (اقرب الموارد): ما له قل و لا کثر؛ نیست او را کم و بیش . (منتهی الارب ). || اندک تر از چیزی
قلدیکشنری عربی به فارسینظر يا عقيده خود را اظهار داشتن , اظهار نظر کردن , نظريه دادن , گفتن , اظهار داشتن , حرف زدن , بيان کردن , سخن گفتن , صحبت کردن سخن , حرف , اظهار , نوبت حرف زدن , مثلا
درقللغتنامه دهخدادرقل . [ دِ ق َ ] (ع اِ) نوعی از جامه . (منتهی الارب ). جامه هایی از حریر و ابریشم . (از اقرب الموارد). || (ص ) مردم خوشخرام . (منتهی الارب ).
دقللغتنامه دهخدادقل . [ دَ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را و محروم گردانیدن . || زدن بینی و دهن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا در پس سر و ریش کسی زدن . (از منتهی الارب ). || ناتوان گردیدن . || (اِمص ) ناتوانی . (ناظم الاطباء). ضعف جسم . (از اقرب الموارد).
دقللغتنامه دهخدادقل . [ دَ ق َ ] (ع اِ) خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ). نخل پربار. (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). واحد آن دقلة. (از اقرب الموارد) : یکی قطره باشد ز آغاز سیل یکی برگ باشد ز اول دقل . ناصرخسرو.خود تو دانی کآف
دودالبقللغتنامه دهخدادودالبقل . [ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کامپایی . کرمی است که در تره ها افتد. (ازمفردات ابن بیطار). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
حداقللغتنامه دهخداحداقل . [ ح دْ دِ اَق َل ل ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ) دست کم . رجوع بحد بمعنی اندازه شود.