قهوهپالا،صافی قهوهcoffe filterواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای جدا کردن دُرد قهوه از مخلوط آب و قهوه
قهوة پالیده،قهوة صافشدهfiltered coffee, filter coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوهای که به روش پالادَمآوری/صافیدَمآوری تهیه شده است
کهوهلغتنامه دهخداکهوه . [ ک َهَْ وَ / وِ ] (اِ) اسم فارسی قهوه است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فهرست مخزن الادویه ).
کهوهلغتنامه دهخداکهوه . [ ک ُ ] (ع مص ) پیر و کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کهت الناقة کهوهاً؛ شتر ماده پیر و کلان سال گردید. (از اقرب الموارد). || په کردن مست بر روی کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).هه کردن مست ، و ذلک اذا استنکهت السکران فنکه
فال قهوهلغتنامه دهخدافال قهوه . [ ل ِ ق َهَْ وَ / وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فالی که از اشکال پیداآمده بر ظرف یا فنجان قهوه گیرند، پس از آنکه قهوه را بنوشند و مدتی قهوه خوری را وارونه گذارند. (یادداشت بخط مؤلف ).
لیوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام م، کوزه، باده، پیاله، ساغر، گیلاس، استکان، فنجان، پیمانه، استکان و نعلبکی، استکانشستی، استکان کمرباریک، انگاره، گیره، جااستکانی کاسه▲، کوزه▲ کُپ سرویس چایخوری، سرویس قهوهخوری لیوان دستهدار، ماگ
کلاجولغتنامه دهخداکلاجو. [ ک َ ] (اِ) پیاله باشد مطلقاً خواه پیاله ٔ شراب خوری و خواه قهوه خوری . (برهان ) (ناظم الاطباء). پیاله . (آنندراج ) (انجمن آرا). پیاله . کاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو.
قاشقلغتنامه دهخداقاشق . [ ش ُ ] (ترکی ، اِ) گمان میرود از لفظ قاشمق به معنی خاریدن ، خراشیدن و تراشیدن گرفته شده است . ظرف کوچک فلزی یا چوبی که دنباله دارد و در نقل مکان غذا و خوردن آن استعمال میشود. کفچه . (فرهنگ نظام ). چمچه . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). کمچه . ملعقه ٔ خرد که با آن آش و پلو و
قهوهفرهنگ فارسی عمید۱. نوشیدنی تیرهرنگی که از دَم کردن دانههای بودادۀ گیاه قهوه تهیه میشود و محرک اعصاب است.۲. (زیستشناسی) دانههای تیرهرنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و مینوشند.۳. (زیستشناسی) گیاهی درختی با برگهای بیضوی نوکتیز و گلهای سفید معطر که در مناطق گرمسیر.⟨ قهوۀ قجری: در
قهوهلغتنامه دهخداقهوه . [ ق َهَْ وَ ] (ع اِ) قهوة. خمر. (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). شراب . (آنندراج ). می . (منتهی الارب ). نوعی از خمر غلیظ که بزودی شارب خود را سیر میگرداند، سکر آن محکم و قوی است . گویند: انه عبدالشهوة، اسیرالقهوة و گویند خمر را بدین نام خوانند چه شهوت و میل طعام را ببرد.
شیرقهوهلغتنامه دهخداشیرقهوه . [ ق َهَْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) قهوه ٔ دم کرده ٔ آمیخته با شیر. شیر آمیخته به قهوه ٔ مایع.شیر ممزوج به قهوه . (یادداشت مؤلف ). || رنگی چون رنگ شیر ممزوج به قهوه . (یادداشت مؤلف ).- شیرقهوه ای ؛ رنگی به رنگ شیر ممزوج با قهوه . به
فال قهوهلغتنامه دهخدافال قهوه . [ ل ِ ق َهَْ وَ / وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فالی که از اشکال پیداآمده بر ظرف یا فنجان قهوه گیرند، پس از آنکه قهوه را بنوشند و مدتی قهوه خوری را وارونه گذارند. (یادداشت بخط مؤلف ).
تحت القهوهلغتنامه دهخداتحت القهوه . [ ت َ تَل ْ / تُل ْ ق َ وَ / وِ ] (از ع ، اِ مرکب ) قدری از طعام که پیش از خوردن قهوه خورند، از عالم ناشتاشکنی . (آنندراج ). غذای اندکی که پیش از نوشیدن قهوه میخورند. (ناظم الاطباء). ناشتاشکنی که
قهوهفرهنگ فارسی عمید۱. نوشیدنی تیرهرنگی که از دَم کردن دانههای بودادۀ گیاه قهوه تهیه میشود و محرک اعصاب است.۲. (زیستشناسی) دانههای تیرهرنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و مینوشند.۳. (زیستشناسی) گیاهی درختی با برگهای بیضوی نوکتیز و گلهای سفید معطر که در مناطق گرمسیر.⟨ قهوۀ قجری: در
قهوهلغتنامه دهخداقهوه . [ ق َهَْ وَ ] (ع اِ) قهوة. خمر. (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). شراب . (آنندراج ). می . (منتهی الارب ). نوعی از خمر غلیظ که بزودی شارب خود را سیر میگرداند، سکر آن محکم و قوی است . گویند: انه عبدالشهوة، اسیرالقهوة و گویند خمر را بدین نام خوانند چه شهوت و میل طعام را ببرد.