قدغلغتنامه دهخداقدغ . [ ق َ دَ ] (اِ) ظرف و پیاله که از شاخ گاو سازند و بدان شراب خورند. (از برهان ) (آنندراج ).
قدغلغتنامه دهخداقدغ . [ ق ُ دُ] (ع اِ) پای . || سرانگشت پای تا پاشنه . || سابقه ٔ چیزی از خیر و شر. (آنندراج ).
قدکلغتنامه دهخداقدک . [ ق َ دَ ] (اِ) جامه ٔ رنگین ورای ابریشمین : به زیر چرخ ز سرکوب قد دشمن توبود به رنگ قدک در دکانچه ٔ دقاق .میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).