لیابلغتنامه دهخدالیاب . [ ل َ ] (ع اِ) طعام کم از پری دهان . به اندازه ٔ لیسیدن از طعام خائیده . (منتهی الارب ). اقل من مل ء الفم من الطعام و قیل قدر لعقة منه تلاک . (اقرب الموارد).
دور افتخار1lap of honour/lap of honorواژههای مصوب فرهنگستاندور ابراز شادی تیم یا ورزشکاران فاتح در زمین یا راهه/ پیست
قلیابلغتنامه دهخداقلیاب . [ ق َ ] (اِ مرکب ) آب آمیخته به قلی (اشخار). (یادداشت مؤلف ). رجوع به قلی شود.
الیابلغتنامه دهخداالیاب . [ ] (اِخ ) یعنی خداوند پدر اوست ، شش تن به این اسم بودند:1- رئیس زبولون آنگاه که قوم را در سینا اسم نویسی میکردند. 2- پدر داتان و ابیرام . 3- مهین برادران داود. <
تلیابلغتنامه دهخداتلیاب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
طولیابلغتنامه دهخداطولیاب . [ طول ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از طراز که در تعیین بلندی وپستی و همواری و ناهمواری زمین و دیوار بکار رود.