مائیةلغتنامه دهخدامائیة. [ ئی ی َ ] (ع مص جعلی ،اِمص ) مائیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مائیت شود. || (ص نسبی ) منسوب به ماء.- حروف مائیة ؛ هفت حرفند وعبارتند از: ج ، ز، ک ، س ، ر، خ ، غ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| (اِ) آبی که میان ثرب و صفاق گر
مائیةلغتنامه دهخدامائیة. [ ی َ / ئی ی َ ] (ع اِ) مائئة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به مائئة شود.
ماه به ماهلغتنامه دهخداماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
مایه به مایهلغتنامه دهخدامایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
علامة مائيةدیکشنری عربی به فارسیتعيين ميزان مد اب , علا مت چاپ سفيد در متن کاغذ سفيد , چاپ سفيد يا سايه دار کردن
مائئةلغتنامه دهخدامائئة. [ ءِ ءَ ] (ع اِ) گربه . مائیَّة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مائیَّة. (ناظم الاطباء). و رجوع به مائیة شود.
ماویةلغتنامه دهخداماویة. [ وی ی َ ] (ع اِ) آیینه . ج ، ماوی ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آیینه و چنین می نماید که نسبت است به ماء به جهت درخشندگی و شفافیت آن . (از تاج العروس ج 9 ص 413). || (ص نسبی ) مؤنث ماوی ّ. مائی