لغتنامه دهخدا
مخاضات . [ م َ ] (ع اِ) (از «خ وض ») ج ِ مَخاضَة: فکل مخاضات الفرات معاثر.(از اقرب الموارد) : چون لشکر فیروز آن کثرت و شوکت ایشان دیدند خود را به حیل از آن مخاضات بیرون انداختند و شکسته و منهزم تا پیش فخرالدوله آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span class