مکایدلغتنامه دهخدامکاید. [ م َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مکیدة به معنی بداندیشی و بدسگالی . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (دهار). مکیدتها. حیله ها. کیدها. مکرها. خدعه ها : عاقل ... در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند. (کلیله و دمنه ). واثقم که به فضل خویش مرا از مکاید شیاطین انس نگا
میقادلغتنامه دهخدامیقاد. (ع ص ) آتش زنه ٔ زود آتش دهنده . (زند) (منتهی الارب ، ماده ٔ وق د) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مقائیدلغتنامه دهخدامقائید. [م َ ] (ع ص ، اِ) مقایید. ج ِ مُقَیَّد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
مقادلغتنامه دهخدامقاد. [ م َ ] (ع اِ) محل کشیدن اسب و جز آن . || مقادالمَهر؛ یعنی از طرف راست . گویند: جعلته مقادالمهر؛ ای عن یمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مقاطلغتنامه دهخدامقاط. [ م َ قاطط ] (ع اِ) ج ِ مِقَطّة. (دهار). ج ِمِقَط. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقطة و مقط شود.
مکایدةلغتنامه دهخدامکایدة. [ م ُ ی َ دَ ] (ع مص ) با کسی دستان آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بدسگالیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکر کردن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایده و مکایدت شود.
مکایدتلغتنامه دهخدامکایدت . [ م ُ ی َ / ی ِ دَ ] (از ع ، اِمص ) مکایدة. مکر. حیله . خدعه . بدسگالی : و بر حق و حقیقت مکایدت و مجاهدت هر دو اطلاع تمام یافتم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 254). و رجوع به مکاید
مکایدهلغتنامه دهخدامکایده . [ م ُ ی َ دَ / ی ِ دِ ] (از ع ، اِمص ) مکایدة. مکایدت : بر سبیل مکایده با پدر در نهان به خلیفه ٔ بغداد و به سلاطین و ملوک دیگر بلاد، کسان فرستاده است . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مکایدت و مکایدة شود.
مصایدلغتنامه دهخدامصاید. [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مصائد. ج ِ مصید. آلت های صیدجانوران . دام : حسن صباح مصاید مکاید بگسترد. (تاریخ جهانگشای جوینی ). و رجوع به مصائد شود.
نمایملغتنامه دهخدانمایم . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نمائم . ج ِ نمیمة. رجوع به نمیمة شود : به نمایم اضداد و مکاید حساد بدان رسید که در دست ناصرالدین شهید شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 357).
مکائدلغتنامه دهخدامکائد. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مکیده به معنی بدسگالی و بداندیشی . (غیاث ). ج ِ مکیدة. (ناظم الاطباء) : به انواع مکائد تمسک می ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 432). و رجوع به مکای
بلدانلغتنامه دهخدابلدان . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَلد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شهرها. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به بلد شود : پسر گفت ای پدر فواید سفر بسیار است از نزهت خاطر... و تفرج بلدان و مجاورت فلان . (گلستان ). رعیت بلدان از مکاید ایشان مرهوب . (گلستان ).
مکایدةلغتنامه دهخدامکایدة. [ م ُ ی َ دَ ] (ع مص ) با کسی دستان آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بدسگالیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکر کردن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایده و مکایدت شود.
مکایدتلغتنامه دهخدامکایدت . [ م ُ ی َ / ی ِ دَ ] (از ع ، اِمص ) مکایدة. مکر. حیله . خدعه . بدسگالی : و بر حق و حقیقت مکایدت و مجاهدت هر دو اطلاع تمام یافتم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 254). و رجوع به مکاید
مکایدهلغتنامه دهخدامکایده . [ م ُ ی َ دَ / ی ِ دِ ] (از ع ، اِمص ) مکایدة. مکایدت : بر سبیل مکایده با پدر در نهان به خلیفه ٔ بغداد و به سلاطین و ملوک دیگر بلاد، کسان فرستاده است . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مکایدت و مکایدة شود.