مختصیلغتنامه دهخدامختصی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خصی کننده خود را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). اخته کننده و کسی که خود را خصی می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختصاء شود.
مختصیلغتنامه دهخدامختصی .[ م ُ ت َص ْ صی ] (ص نسبی ) مخصوص و اختصاص داده شده بدون مشارکت غیری . (ناظم الاطباء). و رجوع به مختص شود.
مختشعلغتنامه دهخدامختشع. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) فروتنی کننده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتن و متواضع وفروتنی کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختشاع شود.
مختصلغتنامه دهخدامختص . [ م ُ ت َص ص ] (ع ص ) خاص کرده . خاص گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مخصوص شده و خاص شده . پسندشده و انتخاب شده . (ناظم الاطباء). ج ، مُختَصّات . || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به اختصاص شود.<b
مختصفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه خاص کسی یا چیزی باشد؛ اختصاصیافته؛ خاصگردیده.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است؛ مقرب.
دولت خانهلغتنامه دهخدادولت خانه . [ دَ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ دولت و اقبال : ز دولت خانه ٔ این هفت فغفور سخن را تازه تر کردند منشور. نظامی .هر روز... دست اقبال در دولت خانه ٔ تازه بر وی می گش
درگاهلغتنامه دهخدادرگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از: در + گاه ، پسوند مکان ) درگه . آن جای خانه که در است . مقابل پیشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آستانه ٔ در و جلو در و حضرت عتبه . (ناظم الاطباء). معرب آن درقاعة باشد. (از دزی ). در و باب . (ناظم الاطباء). جای در. مدخل . جای در ورودی . مقابل در. مق