مخزملغتنامه دهخدامخزم . [ م ُ خ َزْ زَ ] (ع ص ) آنکه دیوار بینی وی سوراخ باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون ).
مخزملغتنامه دهخدامخزم . [ م ُ خ َزْ زِ ] (ع ص ) آنکه در بینی شتر، خزامه یعنی حلقه ٔ مویین می نهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مخزوملغتنامه دهخدامخزوم . [م َ ] (ع ص ) سوراخ کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سوراخ کرده بینی . (ناظم الاطباء). || مقطوع : شراک مخزوم ؛ ای مقطوع . (اقرب الموارد).
باب بنی مخزوملغتنامه دهخداباب بنی مخزوم . [ ب ِ ب َ م َ ] (اِخ ) یکی از دروازه های مکه ٔ معظمه . (امتاع الاسماع چ قاهره 1941 م . ص 518).
مخزومیلغتنامه دهخدامخزومی . [ م َ ] (اِخ ) عمربن عبداﷲبن ابی ربیعه ، مکنی به ابوالخطاب . رجوع به عمر مخزومی شود.
مخزمةلغتنامه دهخدامخزمة. [ م ُ خ َزْ زَ م َ ] (ع ص ) مرغان و شترمرغان که دیوار بینی آنها سوراخ دار است . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزیم شود.
مخزمةلغتنامه دهخدامخزمة. [ م ُ خ َزْ زَ م َ ] (ع ص ) مرغان و شترمرغان که دیوار بینی آنها سوراخ دار است . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزیم شود.