خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطارحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطارحه
/motārehe/
معنی
با هم سخنی را در میان گذاشتن؛ مناظره کردن؛ جواب گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطارحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مطارَحَة] ‹مطارحت› [قدیمی] motārehe با هم سخنی را در میان گذاشتن؛ مناظره کردن؛ جواب گفتن.
-
واژههای مشابه
-
مطارحة
لغتنامه دهخدا
مطارحة. [ م ُ رَ ح َ ] (ع مص ) مسئله بر یکدیگر افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی سخن فااوگندن . (زوزنی ). با کسی سخن گفتن . (غیاث ) (آنندراج ). مطارحةالکلام ؛ با هم سخن درافکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مشورت نمودن . ...
-
جستوجو در متن
-
مطارحات
لغتنامه دهخدا
مطارحات . [ م ُ رَ ] (ع اِ) با هم سخن انداختن ها و خوش آمد و تملق ها. ج ِ مطارحة. (از غیاث ) (از آنندراج ). و رجوع به مطارحة شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) عطار. ملقب به شهاب الدین (شیخ ...). او راست : بدیعیه و فتح الالی فی مطارحة الحلی .
-
مطارحت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ حَ) [ ع . مطارحة ] (مص م .) 1 - مناظره کردن با کسی و جواب گفتن . 2 - مشورت کردن .
-
ناسخ
لغتنامه دهخدا
ناسخ . [ س ِ ] (اِخ ) امام بخش (شیخ ...) لکنهوئی متخلص به ناسخ از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است . وی به زبان اردو و فارسی هر دو شعر می سروده است . به روایت مؤلف صبح گلشن او را با خواجه حیدرعلی آتش مشاعره و مطارحه ای بوده است ، وی به سال 1354 هَ . ق...
-
مباحثه
لغتنامه دهخدا
مباحثه . [ م ُ ح ِ ث َ / ث ِ ] (از ع ، مص ) بحث و جدال و مجادله . (از ناظم الاطباء). با یکدیگر پژوهیدن علم . مطارحه . مفاقهه . با یکدیگر بحث کردن . مناظره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گفتگو کردن بر سر موضوعی یا مسأله ای و بخصوص در مسائل علمی و نظر...
-
بحث کردن
لغتنامه دهخدا
بحث کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاویدن . واکاویدن . || گفتگو کردن . مباحثه کردن . حجت آوردن . (ناظم الاطباء). || مباحثه . مطارحه . حجت آوردن : گفت تو بحث شگرفی می کنی معنیی را بند حرفی می کنی . مولوی .با طایفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی ک...
-
مقارنه
لغتنامه دهخدا
مقارنه . [ م ُ رَ / رِن َ / ن ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، اتصال و پیوستگی و ارتباط. (ناظم الاطباء). مقارنة. || مصاحبت . همدمی . (از ناظم الاطباء). یاری . همراهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود. || جمع شدن دو کوکب در یک ب...
-
نشانی
لغتنامه دهخدا
نشانی . [ ن ِ ] (اِخ ) علی احمد مُهر کن دهلوی (مولانا...) از پارسی گویان و صوفیان هند است . و به روایت مؤلف روز روشن «در عهد محمد اکبر پادشاه در [ سلک ] منشیان شاهی کار می کرد و به عهد جهانگیری ... بر مناصب علیا عروج نمود، میان او و فیضی فیاضی مطارح...
-
مسلة
لغتنامه دهخدا
مسلة. [ م ِ س َل ْ ل َ ] (ع اِ) مسله . سوزن کلان . ج ، مسلاّ ت ، مَسال ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوزن جوال دوزی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوال دوز. (دهار) (زمخشری ): مطارحة؛ مسلة بر یکدیگر افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || ستون عظیم و مرتف...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن الحسن بن الحبیب الحلبی ، متوفی به سال 808 هَ . ق . نسب وی چنین است طاهربن الحسن بن عمربن حبیب بن شُویخ الزّین ابوالعزّبن البدر، ابی محمد الحلبی الحنفی ّ. و یعرف بابن الحبیب . ولادت وی در حلب اندکی بعد از سال 740 بوده است ، از...
-
مسکه
لغتنامه دهخدا
مسکه . [ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ) به فارسی زبد است . (فهرست مخزن الادویه ). چربی که از ماست گیرند. زبد. (مهذب الاسماء). زبدة. (نصاب ). مِسگَه (در تداول خراسان ). کره ٔ روغن . (لغت فرس اسدی ). کره ٔ روغنی باشد که از سر دوغی گیرند خواه از گاو و خواه از گوس...