مفتخورلغتنامه دهخدامفتخور.[ م ُ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آدم بیکار و تن پرور و طفیلی . کسی که برای تأمین زندگی خود، هوار این و آن می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). که بی خدمتی و کاری معاش گذراند. که بی تحمل رنج کاری متنعم ازنعمتی است . (یادداشت به خط
مفتخرلغتنامه دهخدامفتخر. [ م ُت َ خ ِ ] (ع ص ) نازنده و مآثر کهنه را شمارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مأخوذ از تازی ، کسی که دارای بزرگی شود و افتخار حاصل کرده باشد. (ناظم الاطباء). سرفراز. سرافراز. سربلند. مباهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این به هند او