عصارۀ مالتmalt extractواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از ترکیبات آلی مالت که بهعنوان یک افزودنی غذایی یا در محیط کشت مصرف میشود
نوشابۀ مالتmalt beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که با رقیق کردن عصارۀ مالت و افزودن طعمدهندهها به آن تولید میشود
ملیتلغتنامه دهخداملیت . [ م ِل ْ لی ] (ع اِ) برگ مرخ یا غلاف بار آن . (منتهی الارب ). برگ درخت مرخ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
میلتلغتنامه دهخدامیلت . [ ل ِ ](اِخ ) نام یکی از شهرهای قدیم و مشهور که در ساحل غربی آسیای صغیر قرار داشته و بعدها به دو قسمت تقسیم شده است . نخست بوسیله ٔ مهاجران کرت بنا شد و بعد مهاجران یونیه ٔ یونان به تجدید بنای آن پرداختند به طوری که در سال 750 ق . م .
کشاورزانلغتنامه دهخداکشاورزان . [ ک َ / ک ِ وَ ] (اِ مرکب ) ج ِ کشاورز، برزیگران . زراعت کنندگان . یکی از طبقات چهارگانه ٔ ملت ایران بنابر کتب مذهبی زردشتی و مقصود اشراف و ملاکین اند و گرنه خود زارعان جزو بزرگان بوده اند. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ). ق
پارسیلغتنامه دهخداپارسی . (اِخ ) (زبان ...) یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه ٔ هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجه ٔ پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی (زبان ) شود. || زبان عمومی مردم ایران در دوره ٔ اسلامی .
احمدشاه قاجارلغتنامه دهخدااحمدشاه قاجار. [ اَ م َ هَِ ] (اِخ ) پسر محمدعلی شاه قاجار و ملکه ٔ جهان دختر نایب السلطنه کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه است . او آخرین پادشاه سلسله ٔ قاجاریه بود. مولد 27 شعبان 1314 هَ . ق . به تبریز. او در
صمصام السلطنهلغتنامه دهخداصمصام السلطنه . [ ص َ مُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) نجفقلی خان فرزند حسینقلی خان ایلخانی و از سران ایل بختیاری است که در قیام علیه استبداد و برقراری مشروطیت خدمات شایانی کرده است . هنگامی که محمدعلی شاه با طرفداران مشروطیت به مخالفت برخاست ، مشروطه خواهان اصفهان درصدد برآمدند از
کاپیتولاسیونلغتنامه دهخداکاپیتولاسیون . [ ت ُ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) کاپیتلاسیون . حقی که به اتباع خارجیان در مملکتی دهند مبنی بر اینکه در محاکم خود آن مملکت محاکمه نشوند، بلکه در محاکم مربوط به دولت خود محاکمه گردند. در رساله ٔ «حقوق بین الملل خصوصی » چ 1 صفحه ٔ <span
ملتلغتنامه دهخداملت . [ م ِل ْ ل َ ] (ع اِ) دین و کیش و شریعت . (غیاث ). کیش و دین و آیین و مذهب . (ناظم الاطباء). ملة. ج ، مِلَل « : فاتبعوا ملةابراهیم حنیفاً». اشتقاق ملت از امللت الکتاب است وملت و دین دو نام اند آن شرع را که خدای عزوجل نهاد میان بندگان بر زبان انبی
ملتلغتنامه دهخداملت . [م َ ] (ع مص ) حرکت دادن و سخت جنبانیدن چیزی را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملتفرهنگ فارسی عمید۱. مردم یک کشور که از یک نژاد و تابع یک دولت باشند.۲. [قدیمی] شریعت؛ کیش؛ آیین.۳. [قدیمی] پیروان یک دین.
حملتلغتنامه دهخداحملت . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حملة : حربگه مرد سخندان بسی صعب تر از معرکه ٔ حملت است . ناصرخسرو.رجوع به حملة شود.
مداملتلغتنامه دهخدامداملت . [ م ُ م َ ل َ ] (از ع اِمص ) مدارات . مرافقت . (یادداشت مؤلف ). مداملة. رجوع به مداملة شود.
مجاملتلغتنامه دهخدامجاملت . [ م ُ م َ / م ِ ل َ ] (ع مص ) نکویی کردن . (غیاث ). با کسی نیکویی کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاملة شود. || (اِمص ) نیکویی . نیک رفتاری . خوش رفتاری . حسن معاشرت . مدارات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class="
محاملتلغتنامه دهخدامحاملت . [ م ُ م َ ل َ ] (از ع ، اِمص ) محاملة. با هم بار برداشتن . (غیاث ) : و عنان معاملت و محاملت از صورت راستی معطف . (جهانگشای جوینی ). رجوع به محاملة شود.
هاملتلغتنامه دهخداهاملت . [ ل ِ ] (اِخ ) هملت . نام قهرمان تراژدی معروف شکسپیر شاعر و درام نویس مشهور انگلیسی است . طبق اساطیر دانمارک هاملت پسر پادشاه دانمارک بود که وی به دست برادر خود کلادیوس در نهان کشته شد. کلادیوس مملکت آنها را تصرف نمود و با زن وی ازدواج کرد. شکسپیر این داستان را به صور