منتعللغتنامه دهخدامنتعل . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعل پوشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کفش پوشیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیاده پا رونده در زمین . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیاده . (ناظم الاطباء). || در زمین درشت تخم کارنده و درآینده در آن . (آنندراج )
منتحللغتنامه دهخدامنتحل . [ م ُ ت َ ح َ ] (ع ص ) شعر یا سخنی از دیگری که به خود بسته باشند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انتحال شده : در شعر من نیابی مسروق و منتحل در نظم من نبینی ایطا و شایگان .رشید وطواط (از المعجم چ مدرس رضوی ص <span class="hl" dir="lt
منتحللغتنامه دهخدامنتحل . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) چیز کسی را جهت خود دعوی کننده و شعر دیگری را بر خود بندنده و خود را به مذهبی بندنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : وین جاهلان ملمعکارند و منتحل زآن گاه امتحان بجز از ممتحن نین
منتحلفرهنگ فارسی معین(مُ تَ حِ) [ ع . ] (اِفا.) انتحال کننده ، به خود نسبت دهنده (شعر دیگری را). ج . منتحلین .