منعمللغتنامه دهخدامنعمل . [ م ُ ع َ م ِ ] (ع ص ) ساخته شده و کرده شده و عمل شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
منهمللغتنامه دهخدامنهمل . [ م ُ هََ م ِ ] (ع ص ) اشک جاری از چشم . (آنندراج ). اشک روان شده از چشم . (ناظم الاطباء).