میرندهلغتنامه دهخدامیرنده . [ رَدَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از مردن . که بمیرد. (یادداشت مؤلف ): مائت ؛ میرنده که به مردن نزدیک گشته . میت [ م َ ی ی ِ ]، مرده که هنوز نمرده . (منتهی الارب ).
مرندهلغتنامه دهخدامرنده . [ م َ رَ دَ / دِ ] (اِ) کوزه ٔ آب . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) : تشنه چون بود سنگدل دلبندخواست آب آن زمان به خنداخندداد در دست اومرنده ٔ آب خورد آب از مرنده او بشتاب .منجیک .