ناسرگیلغتنامه دهخداناسرگی . [ س َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) ناسره بودن . سره نبودن . قلبی . نبهرگی . عدم خلوص . ناخالص بودن . مغشوش بودن . قلب بودن . || پستی . بی قدری . حقارت . (ناظم الاطباء). || فساد. تباهی . (ناظم الاطباء).
نیایشگریلغتنامه دهخدانیایشگری . [ ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نیایشگر. رجوع به نیایشگر شود : نیایشگریها فزون گشتشان ستایش ز اندازه بگذشتشان . شمسی (یوسف و زلیخا).- نیایشگری کردن ؛ ستایش کردن . پرستش و عبادت کردن
نااسپریلغتنامه دهخدانااسپری . [ اِ پ َ ] (ص مرکب ) جاویدان . خالد. همیشگی . ثابت . پابرجا. دائمی . مقابل اسپری : جنان جای الفنج و ملک بقاست بقائی و ملکی که نااسپریست . ناصرخسرو.رجوع به اسپری و سپری شود.
ناپسریلغتنامه دهخداناپسری . [ پ ِ س َ ] (اِ مرکب ) پسر زن . پسر شوهر. پُسَندر. ربیب . در کرمان : پیرزاده ، در گناباد: پیش زاد، در کرمانشاه : اَن َ زاده گویند.
ناسریلغتنامه دهخداناسری . [ س ِ ] (اِخ ) (الَ ...) حسن بن احمد الجرجانی بدین نسبت مشهور است و حمزةبن یوسف السهمی در تاریخ جرجانی نامی از او برده است . (از سمعانی ).
زیافتلغتنامه دهخدازیافت . [ ف َ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (غیاث ). ناسرگی زر و سیم . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زیافةلغتنامه دهخدازیافة. [ ف َ ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل و زیوف شود.
مغشوشیلغتنامه دهخدامغشوشی . [ م َ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، ناسرگی و قلبی و آمیختگی .(ناظم الاطباء). مغشوش بودن . و رجوع به مغشوش شود.