نافروختنلغتنامه دهخدانافروختن . [ ف ُ ت َ ] (مص منفی ) نفروختن . مقابل فروختن . رجوع به فروختن شود. || ناافروختن . مقابل افروختن .
نافراختنلغتنامه دهخدانافراختن . [ ف َ ت َ ] (مص منفی ) نیفراختن . مقابل افراختن . رجوع به افراختن و فراختن شود.
نافروختنیلغتنامه دهخدانافروختنی . [ ف ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که ازدر فروش نیست . که نشایدش فروخت . که نتوانش فروخت . مقابل فروختنی . || که ازدر افروختن نیست . ناافروختنی . مقابل افروختنی . رجوع به افروختنی شود.
نافراختنیلغتنامه دهخدانافراختنی . [ ف َ ت َ ] (ص لیاقت ) که ازدر افراختن نیست . نیفراختنی . مقابل افراختنی . رجوع به افراختنی شود.
نافروختنیلغتنامه دهخدانافروختنی . [ ف ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که ازدر فروش نیست . که نشایدش فروخت . که نتوانش فروخت . مقابل فروختنی . || که ازدر افروختن نیست . ناافروختنی . مقابل افروختنی . رجوع به افروختنی شود.
نافروختنیلغتنامه دهخدانافروختنی . [ ف ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که ازدر فروش نیست . که نشایدش فروخت . که نتوانش فروخت . مقابل فروختنی . || که ازدر افروختن نیست . ناافروختنی . مقابل افروختنی . رجوع به افروختنی شود.