نامشهودلغتنامه دهخدانامشهود. [ م َ ] (ص مرکب ) نامرئی . لایری . ناپیدا. نامحسوس . ناپدید. ناپدیدار. نادیدنی . مقابل مشهود. رجوع به مشهود شود.
نامسعودلغتنامه دهخدانامسعود. [ م َ ] (ص مرکب ) نامبارک .شوم . (ناظم الاطباء). ناخجسته . مشؤوم . منحوس . نحس . نافرخنده . || بدبخت . (ناظم الاطباء). مقابل مسعود، به معنی سعید و خوشبخت . رجوع به مسعود شود.
نامحسودلغتنامه دهخدانامحسود. [ م َ ] (ص مرکب ) که محسود نیست . که مورد حسد دیگران نیست . مقابل محسود. رجوع به محسود شود.
نامساعدلغتنامه دهخدانامساعد. [ م ُع ِ ] (ص مرکب ) ناموافق . ناسازوار. (آنندراج ). ناموافق . کسی یا چیزی که مساعدت و همراهی نکند. ضد مساعد.(ناظم الاطباء). که یار و مساعد و موافق و همراه نیست . کجرفتار. ناهمراه . مخالف . ستیزه گر. نادمساز. ناهمراه . مخالف . ستیزه گر. نادمساز. ناهموار <span class="
لایریلغتنامه دهخدالایری . [ ی ُ را ] (ع ص مرکب ) (از: لا +یری ) که بدیده درنیاید. نامشهود. پوشیده . نامرئی .
ناپدیدیلغتنامه دهخداناپدیدی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) غیبت . (مهذب الاسماء). نامشهود بودن . نامرئی بودن : ای باغ ارم به بی کلیدی فردوس فلک به ناپدیدی .نظامی .
ناپیدافرهنگ مترادف و متضادپنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته ≠ پیدا، ظاهر