نامعینیلغتنامه دهخدانامعینی . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (حامص مرکب ) معین و معلوم نبودن . || نامحدودی . مشخص نبودن . رجوع به نامعین شود.
نومهنلغتنامه دهخدانومهن . [ ن َ م َ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد، در 58 هزارگزی شمال غربی مشهد بر سر راه قدیمی مشهد به قوچان ، درجلگه ٔ معتدل هوایی واقع است و230 تن سکنه دارد. آبش از قنا
نامعینلغتنامه دهخدانامعین . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ص مرکب ) چیزی که محقق و معین نباشد. || نامحدود. (ناظم الاطباء). نامشخص .
نامعیندیکشنری فارسی به انگلیسیdodgy, ill-defined, indefinite, indeterminable, indeterminate, nebulous, neutral, questionable, uncertain, undecided
ده پانزدهلغتنامه دهخداده پانزده . [ دَه ْ دَه ْ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد نامعینی که از ده تا پانزده را شامل باشد. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) زیب و زینت و آرایش . هر هفت . ده نه .- ده پانزده داری ؛ زیب و فر و زینت و آرایش داری . (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم
ایدندلغتنامه دهخداایدند. [ دَ ] (ص ، ضمیر، اِ) به معنی انداست و آن عددی باشد مجهول که بده نرسد و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان ) (آنندراج ).اند است . (اوبهی ). آن شماری مجهول باشد که نامش دیدار نکرده باشند که چند است . (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). عدد نامعینی از سه تا ده که به تازی بضع گوی
دودلهلغتنامه دهخدادودله . [ دُ دِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) متردد و مشکوک و بی ثبات و کسی که در کارها همیشه شک می آورد و هرگز از روی یقین کاری نمی کند. (ناظم الاطباء). کنایه است از متردد. به عکس یکدله . (انجمن آرا). دودل . مردد. مذبذب . مریب . مرتاب . شاک . مضطرب
مدتلغتنامه دهخدامدت . [ م ُدْ دَ ] (ع اِ) لختی از زمان .پاره ای از زمان . (یادداشت مؤلف ). مدة : در این مدت آسایشی یافتم که گه بودم آسایش و گه نبود. مسعودسعد.و این مدت به امید نعمت جاوید بر وی کم از ساعت گذرد. (کلیله و دمنه ).<br