ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
کِهکِشَندneap tideواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین گسترۀ کشندی ماهانه، در زمان تربیع ماه و هنگامی که اثر ماه، اثر خورشید را خنثی کند
رأی نامخوانroll-call vote, roll-call voting, roll call/ rollcall/ roll-call/ roll calls, vote by yeas and nays, yeas and nays, yea-and-nay rollcall, call of the voteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی شمارشی که در آن هر رأیدهنده با خوانده شدن نامش رأی خود را اعلام میکند و به نام او ثبت میشود
ناپاتالغتنامه دهخداناپاتا. (اِخ ) دولتی بود از نژاد سیاه پوستان افریقا، واقع در نوبی (در جنوب مصر). دولت ناپاتا با دولت هخامنشی معاصر بود و در تمدن هخامنشیان جزئی سهمی داشت . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 40 شود.
ناپائیدنیلغتنامه دهخداناپائیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) مقابل پائیدنی . بی دوام . ناثابت . آنچه و یا آنکه درخور پائیدن نبود.
ناپارسالغتنامه دهخداناپارسا. (ص مرکب ) بی تقوا. فاسق . فاجر. ناحفاظ. ناپاک . آلوده دامن . غیرمتقی . مقابل پارسا : چنین داد پاسخ که ای پادشامده گنج هرگز به ناپارسا. فردوسی .سرمایه ٔ آن ز ضحاک بودکه ناپارسا بود و ناپاک بود. <p c
ناپاک درونلغتنامه دهخداناپاک درون . [ دَ ] (ص مرکب ) بدنهاد. کج اعتقاد. بدنیت . ناپارسا. که ضمیری پاک ندارد.
ناپاک دستلغتنامه دهخداناپاک دست . [ دَ ] (ص مرکب ) خائن . که صحت عمل ندارد. که درستکار نیست . خیانتکار.
ناپاک دیولغتنامه دهخداناپاک دیو. [ وْ ] (اِ مرکب ) شیطان . اهریمن : نه من کشتم او را که ناپاک دیوببرد از دلم ترس گیهان خدیو. فردوسی .|| دیو ناپاک . پلید.
ناپاتالغتنامه دهخداناپاتا. (اِخ ) دولتی بود از نژاد سیاه پوستان افریقا، واقع در نوبی (در جنوب مصر). دولت ناپاتا با دولت هخامنشی معاصر بود و در تمدن هخامنشیان جزئی سهمی داشت . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 40 شود.