ناپسند آمدنلغتنامه دهخداناپسند آمدن . [ پ َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پسند نیامدن . پسند نکردن . زشت شمردن . نکوهیده داشتن . روا نداشتن . مکروه دانستن . منکر داشتن . نپسندیدن : ناپسند آمد اهل بینش راکشتن آن صنع آفرینش را. نظامی .چو بد ناپسن
ناپسندلغتنامه دهخداناپسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) غیرمطبوع . ناگوار. مکروه . (ناظم الاطباء). ناپسندیده . چیزی که پسندیده نباشد. ناخوش آیند. نادلپذیر. مکروه . نامطبوع . نه بدلخواه . بخلاف میل . علی رغم . کریه : عاشقی خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپس
ناپسنددیکشنری فارسی به انگلیسیdirty word, flash, foul, obscene, obscenity, reprehensible, ribald, risqué, shocking, unseemly, vicious
ناپسندیده آمدنلغتنامه دهخداناپسندیده آمدن . [ پ َ س َ دی دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناپسند آمدن . پسند نکردن . نپسندیدن : خداونددر این باب با من سخن گفته است و سخت ناپسندیده آمده است مرا. (تاریخ بیهقی ص 259). آ
ناسزاوار آمدنلغتنامه دهخداناسزاوار آمدن . [ س َ م َ دَ ] (مص مرکب )ناپسند بودن . ناپسند آمدن . ناخوش آمدن : گرت خوی من آمد ناسزاوارتو خوی نیک خویش از دست مگذار.سعدی .
بر طبع خوردنلغتنامه دهخدابر طبع خوردن . [ ب َ طَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) ناخوش و ناپسند آمدن و غم افزا شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : بی لب او باده بر طبع ایاغم میخوردنکهت گل بی رخ او بر دماغم میخورد.سلیم
کراهیت آمدنلغتنامه دهخداکراهیت آمدن . [ ک َ ی َ / هی ی َ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناپسند آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). نفرت دست دادن : چون به تخت بنشست مردمان را کراهیت آمد و اوبدانست . (تاریخ بلعمی ). هر دو [ معتمد مأمون و طاهر ] به مدینه برفتند و
ناپسندلغتنامه دهخداناپسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) غیرمطبوع . ناگوار. مکروه . (ناظم الاطباء). ناپسندیده . چیزی که پسندیده نباشد. ناخوش آیند. نادلپذیر. مکروه . نامطبوع . نه بدلخواه . بخلاف میل . علی رغم . کریه : عاشقی خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپس
ناپسنددیکشنری فارسی به انگلیسیdirty word, flash, foul, obscene, obscenity, reprehensible, ribald, risqué, shocking, unseemly, vicious
خداناپسندلغتنامه دهخداخداناپسند. [ خ ُ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) مورد ناخشنودی خدا. آنچه خدا را پسند نیفتد. || کنایه از غیرموافق با حقیقت . امر غیرصواب . ناصحیح ، نادرست . نااستوار.
ناپسندلغتنامه دهخداناپسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) غیرمطبوع . ناگوار. مکروه . (ناظم الاطباء). ناپسندیده . چیزی که پسندیده نباشد. ناخوش آیند. نادلپذیر. مکروه . نامطبوع . نه بدلخواه . بخلاف میل . علی رغم . کریه : عاشقی خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپس
ناپسنددیکشنری فارسی به انگلیسیdirty word, flash, foul, obscene, obscenity, reprehensible, ribald, risqué, shocking, unseemly, vicious