نگران داشتنلغتنامه دهخدانگران داشتن . [ ن ِ گ َ ت َ ](مص مرکب ) در انتظار داشتن . منتظر گذاشتن . در بیم وامید باقی گذاشتن . مشوش و مضطرب داشتن : روزگاری است که ما را نگران می داری مخلصان را نه به وضع دگران می داری .حافظ.
معتاوانNarateenواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از معتاوندهای نوجوانی که در ارتباط مستمر با یک فرد معتاد بودهاند * واژۀ معتاوان از ادغام دو واژۀ معتاوند و نوجوان، به قیاس با صورت لاتین آن، ساخته شده است
چنگریانلغتنامه دهخداچنگریان . [ چ َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش . در پنج هزارگزی جنوب رضوان ده کنار راه آهن کپورچال ، در جلگه واقع شده است . مرطوب مالاریایی است . و461 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ شفارود مشروب میشود.محصولاتش
نگرانلغتنامه دهخدانگران . [ ن ِ گ َ ] (نف ) بیننده . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). آنکه می بیند و می نگرد. (ناظم الاطباء). در حال دیدن . در حال نگریستن . نگرنده . ناظر. باصر. (یادداشت مؤلف ). توجه کننده . التفات کننده : گر جهان جمله به بد گ
نیچرانلغتنامه دهخدانیچران . [ ن َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. در 18هزارگزی جنوب ورزقان و 15هزارگزی جاده ٔ تبریز به اهر،در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 24
نیرانلغتنامه دهخدانیران . (اِخ ) انیران . جز ایران . خارج از ایران . (یادداشت مؤلف ). رجوع به انیران شود : جهاندار همداستانی نکرداز ایران و نیران برآورد گرد. فردوسی .چو ایران و نیران به ما رام گشت همه کام بهرام ناکام گشت .<
worryingدیکشنری انگلیسی به فارسینگرانی، نگران شدن، نگران بودن، اذیت کردن، اندیشناک کردن یا بودن، بستوه اوردن
نگرانلغتنامه دهخدانگران . [ ن ِ گ َ ] (نف ) بیننده . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). آنکه می بیند و می نگرد. (ناظم الاطباء). در حال دیدن . در حال نگریستن . نگرنده . ناظر. باصر. (یادداشت مؤلف ). توجه کننده . التفات کننده : گر جهان جمله به بد گ
نگرانفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] اندیشناک؛ دلواپس.۲. [قدیمی، مجاز] چشمبهراه؛ منتظر.۳. [قدیمی] بیننده.
نگراندیکشنری فارسی به انگلیسیanxious, apprehensive, concerned, fearful, insecure, nervous, perturbation, shaky, solicitous, tense, uneasy, unquiet, upset
دل نگرانلغتنامه دهخدادل نگران . [ دِ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) مضطرب پریشان حواس . که ترسد و نداند چون شود از نیک و بد. (یادداشت مرحوم دهخدا). چشم براه .منتظر. (ناظم الاطباء). مشوش سخت منتظر : کشته ٔ غمزه ٔ خود را به زیارت دریاب زآنکه بیچاره همان دل نگرانست که بود. <
شنگرانلغتنامه دهخداشنگران . [ ] (اِ) اسم فارسی سن است که ذراریح باشد. (فهرست مخزن الادویه ). کاغنو. کاغنه . دارساس . از آفتهای غله است . (از ناظم الاطباء).
کلنگرانلغتنامه دهخداکلنگران . [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لفمجان است که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 138 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کمانگرانلغتنامه دهخداکمانگران . [ ک َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلقل رود است که در شهرستان تویسرکان واقع است و 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کنگرانلغتنامه دهخداکنگران . [ ک َ گ َ ] (اِ) جغد و بوم . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). و رجوع به کُنگُر شود. || غله ای که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).