نیکونظریلغتنامه دهخدانیکونظری . [ ن َ ظَ ] (حامص مرکب ) صائب نظر بودن . نظر صائب داشتن : برترین چیزی شاهان را نیکونظری است هیچ کس نیست ترا یار به نیکونظری . فرخی .اندرین دولت ماننده ٔ تو کیست دگرچه به نیکوسیری و چه به نیکونظری .<br
نیکوسیریلغتنامه دهخدانیکوسیری . [ سی َ ] (حامص مرکب ) نکوسیرتی . نیک رفتاری . نکوکرداری : میر ابواحمدشهزاده محمد ملکی حق شناسنده و معروف به نیکوسیری . فرخی .اندرین دولت ماننده ٔ تو کیست دگرچه به نیکوسیری و چه به نیکونظری .<p cl
مانندهلغتنامه دهخداماننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) شبیه و مشابه . (ناظم الاطباء). افاده ٔ معنی تشبیه کند. (آنندراج ). شباهت دارنده . شبه . شبیه . نظیر. مانند. مانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : میغ ماننده ٔ پنبه است وورا باد، نداف