ارزویهلغتنامه دهخداارزویه . [ اُ ی َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در کرمان . حد شمالی آن اقطاع و ده سرد، حدّ جنوبی احمدی ، حدّ شرقی جیرفت و رودبار و حد غربی محال هفتگانه ٔ فارس . قشلاق ایل افشار و ییلاق ایلات احمدی فارس آنجاست . هوای آن در زمستان معتدل و باران بحد کافی است ولی درتابستان بادهای سموم می
حرجةلغتنامه دهخداحرجة. [ ح َ رَ ج َ ] (اِخ ) از دیههای یمامة است . حفصی گفت دیهی است از هجرة. اندکی آب است ازآن ِ بنی قیس . (معجم البلدان ).
حرجةلغتنامه دهخداحرجة. [ ح َ رَ ج َ ] (اِخ ) کوره ای است در مشرق قوص در صعید علیا. پربرکت است . شمس الدوله تورانشاه برادر ملک صالح ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب ، درباره ٔ آن میگفت : در دنیا جائی را نمی شناسم که درازای آن یک میدان اسپ باشد و سی هزار دینار حاصل بدهد غیر از حرجة. (معجم البلدان )
foul-mouthedدیکشنری انگلیسی به فارسیفریب خورده، بدزبان، بیعار، بی عفت، فحاش، بد دهن، هرزه دهن، هرزهگو