رشنولغتنامه دهخدارشنو. [ رَ ] (اِخ ) نام اوستایی رش یا رشن ، فرشته ٔ دادگستری است . رجوع به فرهنگ ایران باستان ذیل ص 303 و رش و رشن در همین لغت نامه و ایران در زمان ساسانیان ص 46 و 48 شود.<br
رساناconductorواژههای مصوب فرهنگستانهر ماده که بتواند گرما یا الکتریسیته را از نقطهای به نقطۀ دیگر برساند
پراکندهگوفرهنگ مترادف و متضادبیهودهگو، پریشانگو، لافزن، لیچارباف، مهذار، هذیانگو، هذیانباف، هرزهگوی، هرزهلاف، یاوهسرا، یاوهگو