وامیارلغتنامه دهخداوامیار. (ص مرکب ) غریم . (یادداشت مرحوم دهخدا): عاد ظالم هارب من غریم ؛ مردی نباشد که از وامیار بگریخته باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 26).
وامپیرفرهنگ فارسی عمیدنوعی خفاش بزرگ که خون چهارپایان را میمکد و بیشتر در امریکای جنوبی یافت میشود.
کام پوآمورلغتنامه دهخداکام پوآمور. [ پ ُ م ُ ] (اِخ ) شاعر و فیلسوف اسپانیایی که در ناویا بدنیا آمد (1901-1817 م .).
پومارلغتنامه دهخداپومار. [ پ ُ ] (اِخ ) نام کمونی از کت در واقع در اُستان بُن بفرانسه . دارای 907 تن سکنه و شرابهای ارغوانی مشهور.
عوامرلغتنامه دهخداعوامر. [ ع َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عامرة شود.