لغتنامه دهخدا
وزن . [ وَ ] (ع مص ) دل بر چیزی نهادن . نهادن دل خود را به چیزی : وزن نفسه علی کذا؛ نهاد دل خود بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنجیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زنة. (منتهی الارب ). سختن . (تاج المصادر بیهقی ). اندازه کردن . (منتهی الارب )(ناظم