پیشنهاد صلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) د صلح، اعلام صلح، خلعسلاح، آشتیکنان، آتشبس شاخۀ زیتون، پرچمسفید، پرداخت خسارت (غرامت) جنگی ازسرگیری روابط، اعاده، استرداد، اغماض، امان، عفو مذاکرات سالت، خلع سلاحاتمی
پیشنهادلغتنامه دهخداپیشنهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) اندیشه ای که آدمی بر نفس خود عرضه کند. قصد. اراده و منظور. (غیاث ). مراد. مقدمه و قضیه . (آنندراج ). آهنگ و قصد : و او را پیشنهاد این است و مقصود حق تعالی خود چیزی دیگر. (ف
پیشنهادفرهنگ فارسی عمید۱. طرح، نقشه، و آنچه به فکر کسی برسد و برای رسیدگی به نظر شخص دیگر برساند که پس از تصویب و موافقت وی اجرا شود.۲. نامهای که خریدار، فروشنده، پیمانکار، یا داوطلب کاری به کس دیگر یا به مؤسسه یا ادارهای بنویسد و آمادگی و شرایط خود را برای آن معامله یا عهدهدار شدن آن کار اعلام کند.
پیشنهاددیکشنری فارسی به انگلیسیapproach, bid, offer, offering, proffer, proposition, recommendation, suggestion
لَمْ يُلْقُواْفرهنگ واژگان قرآننيفكندند - نينداختند(در عبارت "لَّمْ يَعْتَزِلُوکُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْکُمُ ﭐلسَّلَمَ وَيَکُفُّواْ أَيْدِيَهُمْ "،"لم" بر سر هر سه فعل آمده است ولَمْ يُلْقُواْ إِلَيْکُمُ ﭐلسَّلَمَ كنايه از اين است كه پيشنهاد صلح ودوستي ندادند )
زاذویهلغتنامه دهخدازاذویه . [ ی َ ] (اِخ ) مرزبان سرخس بود و با عبداﷲبن خازم که بدستور عبداﷲبن عامر بعزم فتح سرخس آمده بود پیمان صلح بست . بلاذری آرد: زاذویه مرزبان سرخس به ابن خازم پیشنهاد صلح کرد و تعهد کرد زنان سرخس را بدو تسلیم کند و از مردان صد تن مسلمان شوند. ابن خازم پذیرفت و دختر زادویه
بالطه جی محمدپاشالغتنامه دهخدابالطه جی محمدپاشا. [ طَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) از وزرای بزرگ روزگار سلطان احمدخان سوم است . او در سال 1070 هَ . ق . در قصبه ٔ عثمانجق بدنیا آمد، در جوانی جزء تبرداران (مأموران حریق ) به دربار عثمانی وارد شد، آوازی خوش و روئی زیبا داشت و بهم
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) منصوربن ابی الحسین محمدبن ابی منصور کثیربن احمد. مولد او هرات و جد وی احمد از مردم قاین است و ظاهراً ابی الحسین کثیر پدر ابوالقاسم وزیر سامانیان بود و اصمعی شاعر در مدح او گوید:صدرالوزارة انت غیر کثیرلأبی الحسین محمدبن کثیر.و ا
پیشنهادلغتنامه دهخداپیشنهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) اندیشه ای که آدمی بر نفس خود عرضه کند. قصد. اراده و منظور. (غیاث ). مراد. مقدمه و قضیه . (آنندراج ). آهنگ و قصد : و او را پیشنهاد این است و مقصود حق تعالی خود چیزی دیگر. (ف
پیشنهادفرهنگ فارسی عمید۱. طرح، نقشه، و آنچه به فکر کسی برسد و برای رسیدگی به نظر شخص دیگر برساند که پس از تصویب و موافقت وی اجرا شود.۲. نامهای که خریدار، فروشنده، پیمانکار، یا داوطلب کاری به کس دیگر یا به مؤسسه یا ادارهای بنویسد و آمادگی و شرایط خود را برای آن معامله یا عهدهدار شدن آن کار اعلام کند.
پیشنهاددیکشنری فارسی به انگلیسیapproach, bid, offer, offering, proffer, proposition, recommendation, suggestion
پیشنهادلغتنامه دهخداپیشنهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) اندیشه ای که آدمی بر نفس خود عرضه کند. قصد. اراده و منظور. (غیاث ). مراد. مقدمه و قضیه . (آنندراج ). آهنگ و قصد : و او را پیشنهاد این است و مقصود حق تعالی خود چیزی دیگر. (ف
پیشنهادفرهنگ فارسی عمید۱. طرح، نقشه، و آنچه به فکر کسی برسد و برای رسیدگی به نظر شخص دیگر برساند که پس از تصویب و موافقت وی اجرا شود.۲. نامهای که خریدار، فروشنده، پیمانکار، یا داوطلب کاری به کس دیگر یا به مؤسسه یا ادارهای بنویسد و آمادگی و شرایط خود را برای آن معامله یا عهدهدار شدن آن کار اعلام کند.
پیشنهاددیکشنری فارسی به انگلیسیapproach, bid, offer, offering, proffer, proposition, recommendation, suggestion