پیگلغتنامه دهخداپیگ . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) فیج . پیک (چون معرب آن فیج است با کاف فارسی باید). صاحب آنندراج گوید که پیک با کاف تازی خطاست . رجوع به پیک شود.
پیگ مالینلغتنامه دهخداپیگ مالین . [ ی ُ ] (اِخ ) پادشاه اساطیری صوربرادر دیدُن . زن وی موسوم به آستارته او را بکشت .
پیگ مالینلغتنامه دهخداپیگ مالین . [ ی ُ ] (اِخ ) نام حجار مشهور قدیم . آنگاه که او پیکر گالاته بتراشید عاشق او شد و از الهه ٔ ونوس درخواست تابدان پیکر جان بخشد و سپس او را به زنی کرد. (از اساطیر یونان ). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
پیگ مهلغتنامه دهخداپیگ مه . [ م ِ ] (اِخ ) قومی قصیرالقامة که قدما تصور میکردند در بعض نواحی و از جمله در سرچشمه های نیل سکنی دارند. || نژادی از سیاهان کوتاه بالا در کنگوی فرانسه . و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
پیگارلغتنامه دهخداپیگار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ) همان پیکار است و در فهرست شاهنامه ٔ ولف این صورت آمده است . رجوع به پیکار شود.
پیگارگردلغتنامه دهخداپیگارگرد. [ پ َ گ َ ] (اِ مرکب ) همان «پیکارکرد» است که در فهرست ولف با گاف فارسی آمده است .
پیگاهلغتنامه دهخداپیگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) اول روز. قوسی گوید: وقت صبح و غالباً اصل آن بیگاه است یعنی بیوقت ، یعنی پیش از وقت . پگاه بحذف یای تحتانی مثله . (آنندراج ). رجوع به پگاه شود.
پیگرسلغتنامه دهخداپیگرس . [ رِ ] (اِخ ) نام مردی از مردم پ ِاُن معاصر داریوش اول . (ایران باستان ج 1 ص 621).
پیگ مالینلغتنامه دهخداپیگ مالین . [ ی ُ ] (اِخ ) پادشاه اساطیری صوربرادر دیدُن . زن وی موسوم به آستارته او را بکشت .
پیگ مالینلغتنامه دهخداپیگ مالین . [ ی ُ ] (اِخ ) نام حجار مشهور قدیم . آنگاه که او پیکر گالاته بتراشید عاشق او شد و از الهه ٔ ونوس درخواست تابدان پیکر جان بخشد و سپس او را به زنی کرد. (از اساطیر یونان ). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
پیگ مهلغتنامه دهخداپیگ مه . [ م ِ ] (اِخ ) قومی قصیرالقامة که قدما تصور میکردند در بعض نواحی و از جمله در سرچشمه های نیل سکنی دارند. || نژادی از سیاهان کوتاه بالا در کنگوی فرانسه . و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
پیگارلغتنامه دهخداپیگار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ) همان پیکار است و در فهرست شاهنامه ٔ ولف این صورت آمده است . رجوع به پیکار شود.
پیگارگردلغتنامه دهخداپیگارگرد. [ پ َ گ َ ] (اِ مرکب ) همان «پیکارکرد» است که در فهرست ولف با گاف فارسی آمده است .