چیخاچفلغتنامه دهخداچیخاچف . [ چی چ ِ ] (اِخ ) (پیر).سیاح و طبیعی دان روس . در سال 1812م . در گاچینا نزدیک سن پطرزبورگ بدنیا آمد و در 1890م . در فلورانس در گذشت . ابتدا به کارهای سیاسی پرداخت و به مدت دو سال (<span class="hl" di
خایف، خائففرهنگ مترادف و متضادبیمناک، ترسان، ترسنده، ترسو، جبون، متوحش، وحشتزده، هراسان، هراسناک ≠ ایمن، درامان
خافلغتنامه دهخداخاف . (اِخ ) دهی است از دهستان بهرستاق شهرستان لاریجان . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 114).
خافلغتنامه دهخداخاف . (اِخ ) صورتی از املاء خواف است و آن ناحیتی است در خراسان ، در تاریخ گزیده (صفحه ٔ 616) و نسخه بدل نزهةالقلوب (ج 3 ص 154) این املاء برای خواف بکار رفته است . رجوع به خوا
خافلغتنامه دهخداخاف . [ فِن ْ ] (ع ص ) بسیار ترسنده . (از آنندراج ). منه : رجل خاف ؛ مرد بسیار ترسنده . کما یقال «رجل صات »؛یعنی مرد شدیدالصوت . (منتهی الارب ). || خاف نیز نعت است از خفاء. (منتهی الارب ). پنهان شونده .
خافیلغتنامه دهخداخافی . (اِخ ) یکی از شعرای متأخر ایران است که منظومه ای بنام چهاردرویش دارد. (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2012).