گریزگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جای گریختن؛ محل مناسب برای گریختن.۲. (ادبی) جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که میتوان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد.
گریزگاهلغتنامه دهخداگریزگاه .[ گ ُ ] (اِ مرکب ) جائی که گریخته بدان پناه گیرد. (آنندراج ). مَفَرّ. مَحیص . مَفیض . (منتهی الارب ) : عاجز نمیکند او را هیچ دشوار و مفر و گریزگاهی نیست هیچ احدی را از قضای او. (تاریخ بیهقی ). جیحون بزرگ در پیش است و گریزگاه خوارزم سخت دور. (ت
رزاحلغتنامه دهخدارزاح . [ رَ ](ع مص ) رُزاح . افتادن شتر از ماندگی یا لاغری . (از اقرب الموارد). افتادن شتر از ماندگی و لاغری و لاغر گردیدن آن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مصدر به معنی رُزوح . (منتهی الارب ). رجوع به رُزوح شود. سخت لاغر شدن ستور و بماندن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || ضعیف و
رزاحلغتنامه دهخدارزاح . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر عدی بن سهم بن ربیعة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). و رجوع به عقد الفرید ج 3 ص 325 شود.
رزاحلغتنامه دهخدارزاح . [ رُ ] (ع مص ) رَزاح . مصدر به معنی رَزاح . (ناظم الاطباء). ماندن شتر از نزاری . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رَزاح شود.
رزاحیلغتنامه دهخدارزاحی . [ رَ حا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رازح . گویند: ابل رزاحی ؛ شتران لاغر. (از ناظم الاطباء). شتران لاغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتران لاغر و افتاده . (از اقرب الموارد). و رجوع به رازح شود.