شتاهلغتنامه دهخداشتاه . [ ش ِ ] (اِ) مصحف شناه . شنا. آشنا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی شناه است . (اوبهی ). شنا که آب ورزی و شناوری باشد. (از برهان ) (انجمن آرا). شناه . || (ص ) آب ورز. شناکننده . (ناظم الاطباء).
شطاحلغتنامه دهخداشطاح . [ ش َطْ طا ] (ع ص ) گستاخ و فحاش و بیشرم . (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || شهوت پرست . (ناظم الاطباء). || کسی که شطحیات گوید. (فرهنگ فارسی معین ).
شطاحیلغتنامه دهخداشطاحی . [ ش َطْ طا ](حامص ) بیشرمی و گستاخی و بی ادبی و شوخی . (ناظم الاطباء). بیحیایی و شوخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بزبان آوردن سخنان خلاف شرع . (ناظم الاطباء). || شطحیات گفتن . (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). رجوع به شطح و شطحات و شطحیات شود.
شطاةلغتنامه دهخداشطاة. [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از اقرباء مقوقس که به دست عمروبن عاص مسلمان شد و به شهادت رسید و در جایی که سپس به نام او مشهور گشت (نزدیک دمیاط به مصر) مدفون شد و ثیاب شطویه منسوب بدانجاست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شطو (دهی است ...) و شطویة شود.