لادرلغتنامه دهخدالادر. (اِخ ) از شهرهای مکران . میان آن و سیستان سه روزه راه است . (معجم البلدان ). محلی به مشرق لارستان .
لادگرلغتنامه دهخدالادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه چینه کشد. آنکه دیوار برآرد. بنّا : نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوب او از سختی که بودبیشتر به دست افزار لادگران کنند. (لغت نامه ٔ اسدی ).
لاضیرلغتنامه دهخدالاضیر. [ ض َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) (از: لا + ضمیر) به معنی باکی نیست و ضرری نیست . لاضیر علیکم ؛ ای لاضَرَر فی تأخیر الصلوة بالنّوم . (منتهی الارب ) : قالوالاضیر انا الی ربنا منقلبون . (قرآن 50/26)؛ (یعنی باکی نیست و پر
گلایدرفرهنگ فارسی معین(گِ دِ) [ انگ . ] (اِ.) هواگردی با بال ثابت که برای پرواز بدون استفاده از نیروی موتور طراحی شده باشد و اغلب برای اهداف آموزشی و تفریحی استفاده شود، بادپَر. (فره ).
گلایدرفرهنگ فارسی معین(گِ دِ) [ انگ . ] (اِ.) هواگردی با بال ثابت که برای پرواز بدون استفاده از نیروی موتور طراحی شده باشد و اغلب برای اهداف آموزشی و تفریحی استفاده شود، بادپَر. (فره ).
پاراگلایدرواژهنامه آزادوسیله ای جهت پرواز، شبیه چتر سقوط آزاد که با آن در کوهستان ها و نواحی ساحلی پرواز میکنند. چتربال.