خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش شوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوش شوی
لغتنامه دهخدا
گوش شوی . (اِ مرکب ) و در تداول عامه گوش شور. آلتی که بدان گوش شویند. آلتی طبیبان متخصص گوش را محض شستن گوش . (یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) آنکه گوش شوید. که به شستن گوش پردازد.
-
واژههای مشابه
-
گوش بَلبَلی،گوش بلبله
لهجه و گویش تهرانی
دارای گوش بادبزنی
-
شکافتن گوش تا گوش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
slit
-
بریدن گوش تا گوش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
slit
-
بَل گوش ،بَلبله گوش،گوش بلبلی
لهجه و گویش تهرانی
دارای گوش بزرگ،بَله گوش
-
زرد گوش
لهجه و گویش مازنی
zarde goosh
-
گوش خزک
لهجه و گویش مازنی
goosh Khezek
-
گوش ورغالی
لهجه و گویش مازنی
goshvar ghaali
-
خیره گوش
لغتنامه دهخدا
خیره گوش . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) آشفته دماغ . || عاشق . (آنندراج ).
-
خم گوش
لغتنامه دهخدا
خم گوش . [ خ َ ] (اِ مرکب ) دو سر کمان یا دو شاخه ٔ کمان . (ناظم الاطباء).
-
خله گوش
لغتنامه دهخدا
خله گوش . [ خ ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه . دارای 317 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
درشت گوش
لغتنامه دهخدا
درشت گوش . [ دُ رُ ] (ص مرکب ) کر و ناشنوا. (آنندراج ). کودن و کسی که خوب نشنود. (ناظم الاطباء).
-
خمیده گوش
لغتنامه دهخدا
خمیده گوش . [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) جانوری که گوشش افتاده باشد: جدلاء؛ گوسپند خمیده گوش . (منتهی الارب ).
-
بلبله گوش
لغتنامه دهخدا
بلبله گوش . [ ب َ ب َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) با گوش دراز آویخته . (یادداشت مرحوم دهخدا). بله گوش . و رجوع به بلبلی و بلبلی گوش شود.